شماره ١٤: اى زمان همچون مکان گشته حجاب روى تو

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى زمان همچون مکان گشته حجاب روى تو
نور روى آفتاب از آفتاب روى تو
پرتوى از تو نديده پيه خام چشم من
وين دل بريان همى سوزد ز تاب روى تو
هر شبى بر خاک ريزم آب چشمى همچو شمع
کآتشى در من فتاد از التهاب روى تو
روى تو دعوى خوبى کرد شد شمشير کند
آفتاب تيغ زن را در جواب روى تو
چهره خورشيد کاندر گلشن گردون گلست
يافت همچون ميوه رنگ از ماهتاب روى تو
اى جمال تو جهان آراى در دلهاى ما
از چه محبوبست حسن؟ از انتساب روى تو
هر شبى خورشيد زرگر آن ترازودار فيض
مى دهد مه را زکاتى از نصاب روى تو
همچو مشک و عنبر از بهر مشام اهل خلد
خاک فردوسست خوش بوى از گلاب روى تو
در مدارس رفتم و کردم نظر در باب علم
آن همه فصليست بيرون از کتاب روى تو
در فصول هر کتابى فکر کردم سطر سطر
نيست اندر هيچ خط حرفى ز باب روى تو
سيف فرغانى بشعر اوصاف رويت گفت ليک
گر چه تر باشد ازو نفزايد آب روى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید