شماره ١١: اى غم عشق تو برده ز دل ما تنگى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى غم عشق تو برده ز دل ما تنگى
آرزوى مه و خور با رخ تو همرنگى
شرح دل کرد چنان عشق که نتواند اگر؟
پاى بيرون نهد از دايره دل تنگى
حبشى زلفى و از بندگى عارض تو
داغ دارست رخ ماه چو روى زنگى
هر که در دور تو بى عشق برآمد نامش
گر بدين عار رضا داد زهى بى ننگى
کاه برگى که بباد تو ز جا برخيزد
جاى آنست که با کوه کند همسنگى
بسوى خاک درت زآن نتوان رفت سبک
که زمين بر سر راهست کلوخى سنگى
با تن خويش ببى کارى اگر کردى صلح
اى دل شيفته با دولت خود در جنگى
قطع آن راه کند مرد بپاى همت
سخن از ترک سرت گفتم از آن مى لنگى
سيف فرغانى پا بر سر خود نه در راه
زآنکه اين راه دو گامست و تو صد فرسنگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید