نشان آزادگى

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به سوزنى ز ره شکوه گفت پيرهنى
ببين ز جور تو، ما را چه زخمها بتن است
هميشه کار تو، سوراخ کردن دلهاست
هماره فکر تو، بر پهلوئى فرو شدن است
بگفت، گر ره و رفتار من ندارى دوست
برو بگوى بدرزى که رهنماى من است
وگر نه، بى سبب از دست من چه مينالى
نديده زحمت سوزن، کدام پيرهن است
اگر به خار و خسى فتنه اى رسد در دشت
گناه داس و تبر نيست، جرم خارکن است
ز من چگونه ترا پاره گشت پهلو و دل
خود آگهي، که مرا پيشه پاره دوختن است
چه رنجها که برم بهر خرقه دوختنى
چه وصله ها که ز من بر لحاف پيرزن است
بدان هوس که تن اين و آن بيارايم
مرا وظيفه ديرينه، ساده زيستن است
ز در شکستن و خم گشتنم نيايد عار
چرا که عادت من، با زمانه ساختن است
شعار من، ز بس آزادگى و نيکدلى
بقدر خلق فزودن، ز خويش کاستن است
هميشه دوختنم کار و خويش عريانم
بغير من، که تهى از خيال خويشتن است
يکى نباخته، اى دوست، ديگرى نبرد
جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است
ببايد آنکه شود بزم زندگى روشن
نصيب شمع، مپرس از چه روى سوختن است
هر آن قماش، که از سوزنى جفا نکشد
عبث در آرزوى همنشينى بدن است
ميان صورت و معني، بسى تفاوتهاست
فرشته را، بتصور مگوى اهرمن است
هزار نکته ز باران و برف ميگويد
شکوفه اى که به فصل بهار، در چمن است
هم از تحمل گرما و قرنها سختى است
اگر گهر به بدخش و عقيق در يمن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید