نا اهل

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نوگلي، روزى ز شورستان دميد
خار، آن گل ديد و رو در هم کشيد
کز چه روئيدى به پيش پاى ما
تنگ کردى بى ضرورت، جاى ما
سرخى رنگ تو، چشمم خيره کرد
زشتى رويت، فضا را تيره کرد
خسته گشت از بوى جانکاهت وجود
اين چه نقش است، اين چه تار است، اين چه پود
حجلت است، اين شاخه بى بار تو
عبرت است، اين برگ ناهموار تو
کاش بر ميکند، زين مرزت کسى
کاش ميروئيد در جايت خسى
تو ندانم از کدامين کشورى
هر که هستي، مايه دردسرى
ما ز يک اقليم، زان با هم خوشيم
گر که در آبيم و گر در آتشيم
شبنمى گر ميچکد، بر روى ماست
نکهتى گر ميرسد، از بوى ماست
چون تو، بس در جوى و جر روئيده اند
ليک ما را بيشتر بوئيده اند
دسته ها چيدند از ما صبح و شام
هيچ ننهادند نزديک تو گام
تو همه عيبى و ما يکسر هنر
ما سرافرازيم و تو بى پا و سر
گل بدو خنديد کاى بى مهر دوست
زشتروئي، ليک گفتارت نکوست
همنشين چون توئى بودن، خطاست
راست گفتى آنچه گفتي، راست راست
گلبنى کاندر بيابانى شکفت
ياوه اى گر خار بر روى گفت، گفت
مى شکفتيم ار بطرف گلشنى
ميکشيديم از تفاخر دامنى
تا ميان خار و خاشاک اندريم
کس نداند کز شما نيکوتريم
ما کز اول، پاک طينت بوده ايم
از کجا دامان تو آلوده ايم
صبحت گل، رنجه دارد خار را!
خيرگى بين، خار ناهموار را!
خار ديدستى که گل ديد و رميد
گل شنيدستى که شد خار و خليد
ما فرومايه نبوديم از ازل
تو فرومايه، شدى ضرب المثل
همنشينان تو خارانند و بس
گل چه ارزد پيش تو، اى بوالهوس
پيش تو، غير از گياهى نيستيم
تو چه ميدانى چه ايم و کيستيم
چون کسى نا اهل را اهلى شمرد
گر ز وى روزى قفائى خورد، خورد
ما که جاى خويش را نشناختيم
خويشتن را در بلا انداختيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید