گل پژمرده

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
صبحدم، صاحبدلى در گلشنى
شد روان بهر نظاره کردنى
ديد گلهاى سپيد و سرخ و زرد
ياسمين و خيرى و ريحان و ورد
بر لب جوها، دميده لاله ها
بر گل و سوسن، چکيده ژاله ها
هر تني، روشنتر از جانى شده
هر گل سرخي، گلستانى شده
برگ گل، شاداب و شبنم تابناک
هر دو از آلايش پندار، پاک
گوئى آن صاحبنظر، رائى نداشت
فکرت و شوق تماشائى نداشت
نه سوى زيبا رخى ميکرد روى
نه گلي، نه غنچه اى ميکرد بوى
هر طرف گل بود، آنجا وقت گشت
جمله را ميديد، اما ميگذشت
در صف گلها، بديد او ناگهان
که گل پژمرده اى گشته نهان
دور افتاده ز بزم يارها
خوى کرده با جفاى خارها
يکنفس بشکفته، يک دم زيسته
صبحدم، شبنم بر او بگريسته
رونقش بشکسته چرخ کوژ پشت
زشت گشته، بر نکويان کرده پشت
الغرض، صاحبدل روشن روان
آن گل پژمرده چيد و شد روان
جمله خنديدند گلهاى دگر
که نبودى عارف و صاحب نظر
زين همه زيبائى و جلوه گرى
يک گل پژمرده با خود ميبرى
اين معما را ندانستيم چيست
وينکه بر ما برترى داديش کيست
گفت، گل در بوستان بسيار بود
ليک، ما را نکته اى در کار بود
ما از آن معنيش چيديم، اى فتى
که نچيند کس، گل پژمرده را
کردم اين افتاده زان ره جستجوى
که بگردانند از افتاده، روى
زان ببرديم اين گل بى آب و رنگ
که زمانه عرصه بر وى تنگ
وقت اين گل ميرود حالى ز دست
ديگران را تا شبانگه وقت هست
من ببوئيدنش، زان کردم هوس
کاين چنين گل را نبويد هيچ کس
دى شکفت از گلبن و امروز شد
اى عجب، امروزها ديروز شد
عمر، چون اوراق بى شيرازه بود
اين گل پژمرده، ديشب تازه بود
چون خريداران، گرفتيمش بدست
زانکه چرخ پير، بازارش شکست
چونکه گلهاى دگر زيباترند
هم نظربازان بر آن بگذرند
خلق را باشد هواى رنگ و بو
کس نپرسد، کان گل پژمرده کو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید