گرگ و شبان

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شنيدستم يکى چوپان نادان
بخفتى وقت گشت گوسفندان
در آن همسايگي، گرگى سيه کار
شدى همواره زان خفتن، خبردار
گرامى وقت را، فرصت شمردى
گهى از گله کشتي، گاه بردى
دراز آن خواب و عمر گله کوتاه
ز خون هر روز، رنگين آن چراگاه
ز پا افتادي، از زخم و گزندى
زمانى بره اي، گه گوسفندى
بغفلت رفت زينسان روزگارى
نشد در کار، تدبير و شمارى
شبان را ديو خواب افکنده در دام
بدام افتند مستان، کام ناکام
ز آغل گله را تا دشت بردى
بچنگ حيله گرگش سپردى
نه آگه بود از رسم شبانى
نه ميدانست شرط پاسبانى
چو عمرى گرگ بد دل، گله راند
دگر زان گله، چوپان را چه ماند
چو گرگ از گله هر شام و سحر کاست
شبان از خواب بى هنگام برخاست
بکردار عسس، کوشيد يک چند
فکند آن دزد را، يکروز در بند
چنانش کوفت سخت و سخت بر بست
که گشت و گردون و پهلوش بشکست
بوقت کار، بايد کرد تدبير
چه تدبيري، چو وقت کار شد دير
بگفت، اى تيره روز آزمندى
تو گرگ بس شبان و گوسفندى
بدينسان داد پاسخ، گرگ نالان
نه چوپانى تو، نام تست چوپان
نشايد وقت بيدارى غنودن
شبان بودن، ز گرگ آگه نبودن
شبانى بايد، اى مسکين، شبان را
توان شب نخفتن، پاسبان را
نه هر کو گله اى راند، شبان است
نه هر کو چشم دارد، پاسبان است
تو، عيب کار خويش از خود نهفتى
بهنگام چراى گله، خفتى
شدى پست، اين نه آئين بزرگى است
ندانستى که کار گرگ، گرگى است
تو خفتي، کار از آن گرديد دشوار
نشايد کرد با يکدست، ده کار
چرا امروز پشت من شکستى
کجا بود آن زمان اين چوبدستى
شبانان نيستند از گرگ، ايمن
تو وارون بخت، ايمن بودى از من
نخسبد هيچ صاحب خانه آرام
چو در نامحکم و کوته بود بام
شبانان، آنقدر پرسند و پويند
که تا گمگشته اى را، باز جويند
من از تدبير و راى خانمانسوز
در آغلها بسى شب کرده ام روز
چه غم گر شد مرا هنگام مردن
پس از صد گوسفند و بره خوردن
مرا چنگال، روزى خون بسى ريخت
به گردنها و شريانها در آويخت
بعمرى شد ز خون آشاميم رنگ
بطرف مرغزاران، سبزه و سنگ
بسى گوساله را پهلو فشردم
بسى بزغاله را از گله بردم
اگر صد سال در زنجير ماندم
نخستين روز آزادي، همانم
شبان فارغ از گرگ بدانديش
بود فرجام، گرگ گله خويش
کنون ديگر نه وقت انتقام است
که کار گله و چوپان، تمام است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید