کارآگاه

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گربه پيري، ز شکار اوفتاد
زار بناليد و نزار اوفتاد
ناخنش از سنگ حوادث شکست
دزد قضا و قدرش راه بست
از طمع و حمله و پيکار ماند
کارگر از کار شد و کار ماند
کودک دهقان، بسرش کوفت مشت
مطبخيش هيمه زد و سوخت پشت
گربه همسايه، دمش را گزيد
از سگ بازار، جفاها کشيد
بسکه دمى خاک و دمى آب ريخت
از تنش، آن موى چو سنجاب ريخت
تيره شد آن ديده آئينه وار
گرسنه ماند، آن شکم بيقرار
از غم کشک و کره، خوناب خورد
در عوض شير، بسى آب خورد
دوده نميسود به گوش و به دم
حمله نميکرد به ديگ و به خم
حيله و تزوير، فراموش کرد
گربه پير فلکش، موش کرد
مايه هستيش، ز تن رفته بود
نيروى دندان و دهن رفته بود
گربه چو رنجور و گرفتار شد
موش بد انديش، در انبار شد
در همه جا خفت و به هر سو نشست
بند ز هر کيسه و انبان گسست
گربه چو ديد آن ره و رسم تباه
پاى کشان، کرد به انبار راه
گفت بخود، کاين چه در افتادنست
تا رمقى در دل و جان در تن است
زنده ام و موش نترسد ز من!
مرده ام از کاهلى خويشتن
گر چه نميآيدم از دست، کار
آگهم از کارگه روزگار
گر چه مرا نيروى پيکار نيست
موش از اين قصه، خبردار نيست
به که از امروز شوم کاردان
تا که به کارى بردم آسمان
گر که بينم سوى موشان بخشم
جمله بيندند ز انديشه چشم
زخم زنم، گر چه بفرسوده چنگ
حمله کنم، گر چه بود عرصه تنگ
گربه چو آن همت و تدبير کرد
آن شکم گرسنه را سير کرد
بر زنخ از حيله بيفکند باد
موش بترسيد و ز ترس ايستاد
جست و خراشيد زمين را بدست
موش بلرزيد و همانجا نشست
موشک چندي، چو بدينسان گرفت
رنج ز تن، درد ز دندان گرفت
تا نرود قوت بازوى تو
نشکند ايام، ترازوى تو
تا نربودند ز دستت عنان
جان ز تو خواهد هنر و جسم نان
روى متاب از ره تدبير و راى
تا شودت پير خرد، رهنماى
بر همه کاري، فلک افزار داد
پشت قوى کرد، سپس بار داد
هر که درين راه رود سر گران
پيشتر افتند ازو ديگران
تا گهرى در صدف کار بود
گوهرى وقت، خريدار بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید