طوطى و شکر

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تاجرى در کشور هندوستان
طوطئى زيبا خريد از دوستان
خواجه شد در دام مهرش پاى بند
دل ز کسب و کار خود، يکباره کند
در کنار او نشستى صبح و شام
نه نصيحت گوش کردي، نه پيام
تا شد آن طوطي، براى سودگر
هم رفيق خانه، هم يار سفر
هر زمانش، زير پا شکر فشاند
گاه بر دوش و گهى بر سر نشاند
بزم، خالى شد شبى از اين و آن
خانه ماند و طوطى و بازارگان
گفت سوداگر بطوطي، کاى عزيز
خواب از من برده ادراک و تميز
چونکه امشب خانه از مردم تهى است
خفتن ما هر دو، شرط عقل نيست
نوبت کار است، اهل کار باش
من چو خفتم، ساعتى بيدار باش
دخمه بسيار است، اين ويرانه را
پاسبانى کن يک امشب، خانه را
چون نگهبان بهر سو کن نظر
بام کوتاهست، گر بسته است در
طوطيک پر کرد زان گفتار، گوش
شد سراپا از براى کار، هوش
سودگر خفت و ز شب پاسى گذشت
هم قفس، هم خانه، قيراندود گشت
برفکند از گوشه اي، دزدى کمند
شد بزير آهسته از بام بلند
موش در انبار شد، دهقان کجاست
بيم طوفانست کشتيبان کجاست
هر چه ديد و يافت، چون ارزنش چيد
غير انبان شکر، کان را نديد
کرد هميانها تهي، آن جيب بر
زانکه جيب خويش را ميخواست پر
دزد، بار خويش بست و شد روان
خانه خالى بماند و پاسبان
صبحدم برخاست بازرگان ز خواب
حجره ها را ديد، بى فرش و خراب
خواست کز همسايه گيرد کوزه اى
گشت يکساعت براى موزه اى
کرد از انبار و از مخزن گذر
نه اثر از خشک ديد و نه ز تر
چشم طوطى چون ببازرگان فتاد
بانگ زد کاى خواجه صبحت خير باد
گفت آب اين غرقه را از سر گذشت
کار من، ديگر ز خير و شر گذشت
سودم آخر دود شد، سرمايه خاک
خانه مانند کف دست است پاک
فرشها کو، کيسه هاى زر کجاست
گفت خامش کيسه شکر بجاست
گفت ديشب در سراى ما که بود
گفت شخصى آمد اما رفت زود
گفت دستار مرا بر سر نداشت
گفت من ديدم که شکر بر نداشت
گفت مهر و بدره از جيبم که برد
گفت کس يکذره زين شکر نخورد
زانچه گفتي، نکته ها آموختم
چشم روشن بين بهر سو دوختم
هر کجا کردم نگاه از پيش و پس
کاله، اين انبان شکر بود و بس
پيش ما، اى خواجه، شکر پر بهاست
تا چه چيز ارزنده، در نزد شماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید