کنج روح

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بزندان تاريک، در بند سخت
بخود گفت زندانئى تيره بخت
که شب گشت و راه نظر بسته شد
برويم دگر باره، در بسته شد
زمين سنگ، در سنگ، ديوار سنگ
فضا و دل و فرصت و کار، تنگ
سرانجام کردار بد، نيک نيست
جز اين سهمگين جاى تاريک نيست
چنين است فرجام خون ريختن
رسد فتنه، از فتنه انگيختن
در آن لحظه، ديگر نميديد چشم
بجز خون نبودى به چشمم، ز خشم
نبخشودم، از من چو زنهار خواست
نبخشايد ار چرخ بر من، رواست
پشيمانم از کرده، اما چه سود
چو آتش برافروختم، داد دود
اگر ديده لختى گرايد بخواب
گهى دار بينم، زمانى طناب
شب، اين وحشت و درد و کابوس و رنج
سحرگاه، آن آتش و آن شکنج
چرا خيرگى با جهان ميکنم
حديث عيان را نهان ميکنم
نخستين دم، از کرده پست من
خبر داد، خونين شده دست من
مرا بازگشت، اول کار مشت
همى گفت هر قطره خون، که کشت
من آن تيغ آلوده، کردم بخاک
پديدار کردش خداوند پاک
نهفتم من و ايزدش باز يافت
چو من بافتم دام، او نيز بافت
همانا که ما را در آن تنگناى
در آن لحظه ميديد چشم خداى
نه بر خيره، گردون تباهى کند
سياهى چو بيند، سياهى کند
کسانى که بر ما گواهى دهند
سزاى تباهي، تباهى دهند
پى کيفر روزگارم برند
بدين پاي، تا پاى دارم برند
ببندند اين چشم بى باک را
که آلوده کرد اين دل پاک را
بدين دست، دژخيم پيشم کشد
بنزديکى دست خويشم کشد
بدست از قفا، دست بندم زنند
کشند و بجائى بلندم زنند
بدانم، در آن جايگاه بلند
که بيند گزند، آنکه خواهد گزند
بجز پستي، از آن بلندى نزاد
کسى را چنين سربلندى مباد
بد من که اکنون شريک من است
پس از مرگ هم، مرده ريگ من است
بهر جا نهم پا، درين تيره جاى
فتاده است آن کشته ام پيش پاى
ز وحشت بگردانم ار سر دمى
ز دنبالم آهسته آيد همى
شبي، آن تن بى روان جان گرفت
مرا ناگهان از گريبان گرفت
چو ديدم، بلرزيدم از ديدنش
عيان بود آن زخم بر گردنش
نشستم بهر سوي، با من نشست
اشارت همى کرد با چشم و دست
چو راه اوفتادم، براه افتاد
چو باز ايستادم، بجاى ايستاد
در بسته را از کجا کرد باز
چو رفت، از کجا باز گرديد باز
سرانجام اين کار دشوار چيست
درين تيرگي، با منش کار چيست
نگاهش، هزارم سخن گفت دوش
دل آگاه شد، گر چه نشنيد گوش
شبى گفت آهسته در گوش من
که چو من، ترا نيز بايد کفن
چنين است فرجام بد کارها
چو خارى بکاري، دمد خارها
چنين است مرد سياه اندرون
خطايش ره و ظلمتش رهنمون
رفيقى چو کردار بد، پست نيست
که جز در بدي، با تو همدست نيست
چنين است مزدورى نفس دون
بريزند خونت، بريزى چو خون
مرو زين ره سخت با پاى سست
مکش چونکه خونرا بجز خون نشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید