شباويز

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
شباويز، ناليدن آغاز کرد
بساط سپيدي، تباهى گرفت
ز مه تا بماهي، سياهى گرفت
ره فتنه دزد عيار باز
عسس خسته از گشتن و شب دراز
نخفته، نه مست و نه هوشيار ماند
نياسوده گر ماند، بيمار ماند
پرستار را ناگهان خواب برد
هماندم که او خفت، رنجور مرد
جهان چون دل بت پرستان، سياه
مه از ديده پنهان و در راه، چاه
بخفتند مرغان باغ و قفس
شباويز افسانه ميگفت و بس
نميکرد ديوانه ديگر خروش
نميآيد آواز ديگر به گوش
بجز ريزش سيل از کوهسار
بجز گريه کودک شيرخوار
برون آمد از کنج مطبخ، عجوز
ز پيرى بزحمت، ز سرما بسوز
شکايت کنان، گه ز سر، گه ز پشت
چراغى که در دست خود داشت کشت
بگسترد چون جامه از بهر خواب
سبوئى شکست و فرو ريخت آب
شنيدم که کوته زمانى نخفت
شکسته گرفت و پراکنده رفت
بناليد از ناله مرغ شب
که شب نيز فارغ نه ايم، اى عجب
نديديم آسايش از روزگار
گهى بانگ مرغست و گه رنج کار
بنرمى چنين داد مرغش جواب
که اى ساليان خفته، يکشب مخواب
به سر منزلى کاينقدر خون کنند
در آن، خواب آزادگان چون کنند
من از چرخ پيرم چنين تنگدل
که از ضعف پيران نگردد خجل
بهر دست فرسوده، کارى دهد
بهر پشت کاهيده، بارى نهد
بسى رفته، گم گشت ازين راه راست
بسى خفته، چون روز شد، برنخاست
عسس کى شود، دزد تيره روان
تو خود باش اين گنج را پاسبان
بهرجا برافکنده اند اين کمند
چه ديوار کوته، چه بام بلند
درين دخمه، هر شب گرفتارهاست
ره و رسمها، رمزها، کارهاست
شب، از باغ گم شد گل و خار ماند
خنک، باغبانى که بيدار ماند
بخفتن، چرا پير گردد جوان
برهزن، چرا بگرود کاروان
فلک، در نورد و تو در خوابگاه
تو مدهوش و در شبروى مهر و ماه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید