خاطر خشنود

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بطعنه پيش سگى گفت گربه کاى مسکين
قبيله تو بسى تيره روز و ناشادند
ميان کوى بخسبى و استخوان خائى
بداخترى چو تو را، کاشکى نميزادند
برو به مطبخ شه يا بمخزن دهقان
بشهر و قريه، بسى خانه ها که آبادند
کباب و مرغ و پنير است و شير، طعمه من
ز حيله ام همه کار آگهان بفريادند
جفاى نان نکشيدست يکتن از ما، ليک
گرسنگان شما بيشتر ز هفتادند
بگفت، راست نگردد بناى طالع ما
چرا که از ازلش پايه، راست ننهادند
مرا به پشت سرافکند حکم چرخ، ز خلق
شگفت نيست گرم در بروى نگشادند
کسى بخانه مردم بميهمانى رفت
که روز سور، کسى از پيش فرستادند
بروزى دگران چون طمع توانم کرد
مرا ز خوان قضا، قسمت استخوان دادند
تو خلق دهر ندانسته اى چه بى باکند
تو عهدها نشنيدى چه سست بنيادند
کسى بلطف، بدرماندگان نظر نکند
درين معامله، دلها ز سنگ و پولادند
هزار مرتبه، فقر از توانگرى خوشتر
توانگران، همه بدنام ظلم و بيدادند
نخست رسم و ره ما، درستکارى ماست
قبيله تو، در آئين دزدى استادند
براى پرورش تن، بدام بدنامى
نيوفتند کسانى که بخرد و رادند
پى هوى و هوس، نوع خودپرست شما
سحر ببصره و هنگام شب ببغدادند
ز جور سال و مه ايدوست کس نرست، تمام
اسير فتنه ديماه و تير و مردادند
بچهره ها منگر، خاطر شکسته بسى است
عروس دهر چو شيرين و خلق فرهادند
من از فتادگى خويش هيچ غم نخورم
فتادگان چنين، هيچگه نيفتادند
اسير نفس توئي، همچو ما گرفتاران
ز بند بندگى حرص و آز، آزادند
تو شاد باش و دل آسوده زندگانى کن
سگان، به بدسرى روزگار معتادند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید