آتش دل

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنريست
بنفشه مژده نوروز ميدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبريست
بجز رخ تو که زيب و فرش ز خون دل است
بهر رخى که درين منظر است زيب و فريست
جواب داد که من نيز صاحب هنرم
درين صحيفه ز من نيز نقشى و اثريست
ميان آتشم و هيچگاه نميسوزم
همان بر سرم از جور آسمان شرريست
علامت خطر است اين قباى خون آلود
هر آنکه در ره هستى است در ره خطريست
بريخت خون من و نوبت تو نيز رسد
بدست رهزن گيتى هماره نيشتريست
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولى ميان ز شب تا سحر گهان اگريست
از آن، زمانه بما ايستادگى آموخت
که تا ز پاى نيفتيم، تا که پا و سريست
يکى نظر به گل افکند و ديگرى بگياه
ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظريست
نه هر نسيم که اينجاست بر تو ميگذرد
صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذريست
ميان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه گريست
تو غرق سيم و زر و من ز خون دل رنگين
بفقر خلق چه خندي، تو را که سيم و زريست
ز آب چشمه و باران نمى شود خاموش
که آتشى که در اينجاست آتش جگريست
هنر نماى نبودم بدين هنرمندى
سخن حديث دگر، کار قصه دگريست
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دليل که مهمان شامى و سحريست
تو روى سخت قضا و قدر نديدستى
هنوز آنچه تو را مينمايد آستريست
از آن، دراز نکردم سخن درين معنى
که کار زندگى لاله کار مختصريست
خوش آنکه نام نکوئى بيادگار گذاشت
که عمر بى ثمر نيک، عمر بى ثمريست
کسيکه در طلب نام نيک رنج کشيد
اگر چه نام و نشانيش نيست، ناموريست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید