شماره ٣١٨: خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايى

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجايى
احوال ما نپرسى نزديک ما نيايى
ما خود نمى شويمت در روى اگرنه آخر
سهلست اينکه گه گه رويى بما نمايى
بى خرده راست خواهى گرچه خوشت نيايد
بدخوى خوبرويى بيگانه آشنايى
گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد
غم آن قدر نداند کاخر تو آن مايى
الحق جواب شافى اينک چنينت خواهم
دادى به يک حديثم از دست غم رهايى
گويى بدان ميارم کز بد بتر کنم من
من زين سخن نه لنگم تو با که در کجايى
نه برگ اين ندارم هان خير مى چگويى
نى دست آن ندارى هين زود مى چه پايى
گر انورى نباشد کم گير تيره روزى
تو کار خويش مى کن اى جان و روشنايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید