شماره ٢٧٦: اى دوست به کام دشمنم کردى

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دوست به کام دشمنم کردى
بردى دل و زان پسم جگر خوردى
چون دست ز عشق بر سر آوردم
از دست شدى و سر برآوردى
آن دوستيى چنان بدان گرمى
اى دوست چنين شود بدين سردى
گفتم که چو روزگار برگردد
تو نيز چو روزگار برگردى
گفتى نکنم چنين معاذالله
ديدى که به عاقبت چنان کردى
در خورد تو نيست انورى آرى
ليکن به ضرورتش تو در خوردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید