شماره ٢٣٠: سر آن دارم کامروز بر يار شوم

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر آن دارم کامروز بر يار شوم
بر آن دلبر دردى کش عيار شوم
به خرابات و مى و مصطبه ايمان آرم
وز مناجات شب و صومعه بيزار شوم
چون که شايسته سجاده و تسبيح نيم
باشد اى دوست که شايسته زنار شوم
کار مى دارد و معشوق و خرابات و قمار
کى بود کى که دگر بر سر انکار شوم
خورد بر عيش خوشم توبه فراوان زنهار
ببر مى همى از توبه به زنهار شوم
تو اگر معتکف توبه همى باشى باش
من همى معتکف خانه خمار شوم
رو تو و قامت موذن که مرا زين مستى
تا قيامت سر آن نيست که هشيار شوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید