از عشقت اى شيرين صنم گرچه بر سر برمى زنم
نه يار ديگر مى کنم نه راى ديگر مى زنم
تو شاه خوبانى و من تا روز بر رخسار خود
هر شب به دارالضرب غم بر نام تو زر مى زنم
تا شد دلم آويخته در حلقه زلفين تو
سر از هواى دلبران چون حلقه بر در مى زنم
دل برد و دامن درکشيد تا پاى بند وصل تو
هرشب دو دست از هجر غم تا روز بر سر مى زنم