گرد ترا دل همى چنان خواهد
که دل از بنده رايگان خواهد
بنده را کى محل آن باشد
کانچه خواهى تو جز چنان خواهد
به سر تو که جان دهد بنده
گر دل تو ز بنده جان خواهد
يک زمان از تو دور باد دلم
گر به جان ساعتى زمان خواهد
وين همه هست هم امان دهمش
از فراق تو گر امان خواهد
خود همينست عادت معشوق
کانچه خواهى تو، او جز آن خواهد