شماره ٧٩: حلقه زلف تو بر گوش همى جان ببرد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حلقه زلف تو بر گوش همى جان ببرد
دل ببرد از من و بيمست که ايمان ببرد
در سر زلف تو جز حلقه و چين خاصيتى است
که همى جان و تن و دين و دلم آن ببرد
خود دل از زلف تو دشوار توان داشت نگاه
که همى زلف تو از راه دل آسان ببرد
از خم زلف تو سامان رهايى نبود
هيچ دل را که همى سخت به سامان ببرد
عشق زلف تو چو سلطان دلم شد گفتم
کين مرا زود که از خدمت سلطان ببرد
برد از خدمت سلطانم از آن مى ترسم
که کنون خوش خوشم از طاعت يزدان ببرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید