ماه چون چهره زيباى تو نيست
مشک چون زلف گل آراى تو نيست
کس نديدست رخ خوب ترا
که چو من بنده و مولاى تو نيست
کردم از ديده و دل جاى ترا
گرچه از ديده و جان جاى تو نيست
چه دهى وعده فردا که مرا
دل اين وعده فرداى تو نيست
سينه کس نشناسم به جهان
که در آن سينه تقاضاى تو نيست