چه شود کز سر رحمت به سرم باز آيي؟
در وصلى بگشايى ز درم باز آيي؟
از برم صبر و قرار و دل و دانش بردى
نام اينها نبرم گر به برم باز آيى
چون ز هجر تو شوم کشته بيايي، دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آيي؟
گر بدانم که کجايي؟ به سرت پيش آيم
ور بدانى که چه زارم؟ به سرم بازآيى
قوت آمدنم نيست به نزد تو مگر
هم تو لطفى بکنى و به کرم باز آيى
اوحدى شد چو هلالى ز فراقت، چه شود؟
گر درين هفته چو ماه از سفرم بازآيى