شماره ٨٦٧: رخ باز نهادم به سماوات الهى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رخ باز نهادم به سماوات الهى
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهى
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اينجا
چون يار مسيحم، بسم اين چهره کاهى
از من مطلب مهر خود، اى شاهد دنيا
بر مهر تو چون دل نهد اين عاشق آهي؟
اينجا نتوان کرد مقام، ار چه دلم را
روزى دو سه مهمان تو کرد اين تن ساهى
جز در رسن عشق مزن دست ارادت
تا يوسف مصرى شوي، اى يوسف چاهى
اينجا منشين پر، که جزا مى نتوان يافت
عمر ابد و مملکت نامتناهى
برخيز و بآن باغ بهشتى نظرى کن
تا پيش نهم هر چه دلت خواهد و خواهى
گه نعره بر آريم ز صحراش چو مرغان
گه غوطه بر آريم ز درياش چو ماهى
در نامه ترکيب که دارى نظرى کن
تا سر دو گيتى بشناسى بکماهى
نى ني، که ازين هر دو جهان جز به رخ او
گر باز شود چشم تو در عين گناهى
يکرنگ شو، اى اوحدى و يکدل و يکتا
در کش قلم و خط به سپيدى و سياهى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید