شماره ٨٦٤: عاشقم، از عشق من گر به گمانى بگوى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقم، از عشق من گر به گمانى بگوى
چاره ندانم که چيست؟ آنچه تو دانى بگوى
منتظرم تا مگر پيش من آيى شبى
گر بتوانى بيا ور نتوانى بگوى
من به دلم يار تو، باز تو گر يار من
هم به دلى کو نشان؟ ور به زبانى بگوى
دوش بر آن بوده اى تا بخورى خون من
بى خبرم خون مخور، هر چه بر آنى بگوى
جان و دلى زين جهان دارم اگر زانکه تو
در پى اينى ببر، بر سر آنى بگوى
چند بگويي: ترا من برسانم به کام؟
آنچه پذيرفته اى چون برسانى بگوى
بيش مزن تيغ غم بر جگر اوحدى
ترک نه اي، ترک اين سخت کمانى بگوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید