شماره ٨٤٨: هر قصه مى نيوشى و در گوش ميکنى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر قصه مى نيوشى و در گوش ميکنى
پيمان ما چه شد که فراموش ميکني؟
اين سخت گفتنت همه با من ز بهر چيست؟
چون من در آتشم تو چرا جوش ميکني؟
بر دشمنان خود نپسندد کس اين که تو
با دوستان بى تن و بى توش ميکنى
در خاک و خون ز هجر تو فرياد ميکنم
ايدون مرا ببينى و خاموش ميکنى
همچون علم به بام برآورد نام ما
سوداى آن علم که تو بر دوش ميکنى
تا غصهاى تست در آغوش دست من
آيا تو با که دست در آغوش ميکني؟
ده شيشه زهر در رگ و پى ميکند مرا
هر جام مى که با دگرى نوش ميکنى
گفتى که: اوحدى ز چه بيهوش ميشود؟
رويش همى نمايى و بيهوش ميکنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید