شماره ٨٣١: سر بگذرانم از سر گردون به گردنى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر بگذرانم از سر گردون به گردنى
گر بگذرد به خاطر او ياد چون منى
تا در دلم خيال رخ او قرار يافت
مسکين دلم قرار ندارد به مسکنى
ميلم به باغ بود، دلم گفت: ديده گير
سروى نشسته بر لب جويى و سوسنى
گر مرغ زيرکى به هواى دگر مرو
بهتر ز کوى دوست نباشد نشيمنى
اى مدعي، چو خوشه مرا سرزنش مکن
برده به باد عشق اگرت هست خرمنى
وى دل که سينه را سپر غصه کرده اى
پيکان عشق را به ازين ساز جوشنى
جانا، به خود نگاه کن و حال ما ببين
گر جان نديده اى که جدا گردد از تنى
يک شهر دشمنند مرا وز بهر تست
گو: جوجرم کنيد که بر من به ارزنى
گر داشتى دلم به زر و سيم دسترس
هر دم در آستين تو مى ريخت دامنى
سيلى زنان سزد که برونش کنى ز در
گر پيشت آفتاب به تابد به روزنى
مرد اوحدى ز عشق و نگفتي: دريغ بود
ماتم، نگاه کن، که نيرزد به شيونى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید