شماره ٨١٧: اى بر شفق نهاده از شام زلف خالى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى بر شفق نهاده از شام زلف خالى
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالى
چون ماه عيد جويم هر شب ترا، وليکن
ماهى چنان نبيند جوينده، جز به سالى
ما کمتريم از آن سگ کو بر در تو باشد
زان بر در تو ما را کمتر بود مجالى
ميخواستم که: جايت بر چشم خود بسازم
از دل نميروى خود بيرون به هيچ حالى
روزى نبود روزى کان روى را ببينم
اى روز من شب تو، آخر کم از خيالى
از آفتاب رويت من همچو سايه دورم
و آنگاه با رخ تو هر ذره را وصالى
مشتاق آن دهان را صبرى تمام بايد
کان کام بر نيايد بى رنج احتمالى
با خاک آستانت تا خوپذير گشتم
ديگر نظر نکردم بر منصبى و مالى
از اوحدى بگردان بيداد شحنه غم
تا از غمت ننالد پيش ملک تعالى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید