شماره ٧٩٩: باز آمدي، که خونم بر خاک در بريزى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باز آمدي، که خونم بر خاک در بريزى
توفان موج خيزم زين چشم تر بريزى
هر ساعتى به شکلي، هر لحظه اى بينگى
دوداز دلم برآري، خون از جگر بريزى
گر تشنه اى به خونم، حاکم تويي،وليکن
در پاى خويش ريزش،روزى اگر بريزى
مانند آفتابي، کز بس شعاع خوبى
چون ديده بر تو دوزم، نور از نظر بريزى
در شهر اگر نماند شکر، چه غم؟ که روزى
لعل تو گر بخندد، شهرى شکر بريزى
بالله که برنگيرم سر ز آستانه تو
گر خنجرم چو باران بر فرق سر بريزى
صد نوبت اوحدى را خون ريختى و گر تو
آنى که مى شناسم، بار دگر بريزى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید