شماره ٧٧٤: مرا با جمع رندانى که در ديرند ضم کردى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا با جمع رندانى که در ديرند ضم کردى
چو دير از غير خالى شد در خلوت بهم کردى
نهادى مجلس بزمى بر آواز رباب و نى
چو لعلت مير مجلس شد به مى دادن ستم کردى
به شوخى عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
به جاى رطل و پيمانه، سرش زير قدم کردى
ز بهر فضل و پيشى من، چو کردم با تو خويشى من
دو ساغر بيشتر دادي، مرا از خويش کم کردى
مرا با طاق آن ابرو چو ديدى مهر پيوسته
تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردى
تو بودى مطرب و ساقي، تو بودى شاهد باقى
گهم درويش خود خواندى و گاهم محتشم کردى
به خيلى کردى از رخ چون سؤال بوسه اى کردم
شکايت چون توان کرد از چنان رويى کرم کردى
به دستم جام جم دادي، پس از عمرى که دم دادى
چه مستى ها کنيم اکنون! که مى در جام جم کردى
چو ديدى اوحدى را تو به علم عاشقى دانا
ميان عالمى او را به عشق خود علم کردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید