شماره ٧٧٠: جان را ستيزه تو ندارد نهايتى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جان را ستيزه تو ندارد نهايتى
خوبان جفا کنند ولى تا به غايتى
سنگين دلي، و گرنه چنين درد سينه سوز
در سينه تو نيز بکردى سرايتى
دارم شکايت از تو، ولى منع ميکند
حسن وفا که: باز نمايم شکايتى
روى زمين چو قصه فرهاد کوهکن
پر شد حکايت من و شيرين حکايتي!
خود چيست کشتن چو مني؟ کاهلى ز تست
تا هر زمان مرا بنسوزى ولايتى
از گفت و گوى دشمن بسيار باک نيست
گر باشدم ز لطف تو اندک حمايتى
زان زلف کافرانه مرنج، اوحدي، دگر
کز کافرى بديع نباشد جنايتى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید