شماره ٧٤١: من که باشم؟ در زيان افتاده اى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من که باشم؟ در زيان افتاده اى
از هوى اندر هوان افتاده اى
بيخودي، رخ در بيابان کرده اى
گمرهي، از کاروان افتاده اى
ناکسي، از بخت دورى جسته اى
مفلسي، از خان و مان افتاده اى
گاه گويايى فضيحت گشته اى
وقت خاموشى زيان افتاده اى
از بهشت اندر جهنم رفته اى
بر زمين از آسمان افتاده اى
بر سر کوى سبکباران عشق
از گرانى رايگان افتاده اى
گوهر خود را ز خس نشناخته
وز خسى در خاکدان افتاده اى
دل ز غفلت بسته در جايى چنين
وانگه از جايى چنان افتاده اى
روز سربازى عنان پيچيده اى
وقت مردى ناتوان افتاده اى
همنشينان بر کنار بحر و من
از کنار اندر ميان افتاده اى
اوحدى وار از براى اين و آن
در زبان اين و آن افتاده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید