شماره ٧٣٨: اى که تير بى وفايى در کمان پيوسته اى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى که تير بى وفايى در کمان پيوسته اى
بار ديگر چيست کندر ديگران پيوسته اي؟
گر به شمشير فراقم پى کنى صد پى روان
در تو پيوندم، که صد رگ با روان پيوسته اى
اى بهايى گوهر، اندر سلک پيمان و وفا
با چنان خرمهرها بس رايگان پيوسته اي!
ميخورى خون دل من، تا ز دل دورى کنم
از دلم چون دور گردي؟ چون به جان پيوسته اى
وقت خاموشى چو فکر اندر دلم پيچيده اى
روز گويايى چو ذکرم در زبان پيوسته اى
گر چه هر دم بشکنى عهدى و بردارى دلى
همچنين مى کن، که با ما هم چنان پيوسته اى
گوش دار، اى بت که از زلف گريبانگير خود
فتنها در دامن آخر زمان پيوسته اى
گر بجوشد خونم اندر پوست چندان طرفه نيست
که آتش مهرم به مغز استخوان پيوسته اى
دشمن من خاک بر سر کرد، تا در کوى خويش
اوحدى را سر به خاک آستان پيوسته اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید