شماره ٧٣٣: خانه صبر مرا باز برانداخته اى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خانه صبر مرا باز برانداخته اى
تا چه کردم که مرا از نظر انداخته اي؟
هر دم از دور مرا بينى و ناديده کنى
خويش را نيک به جايى دگر انداخته اى
عوض آنکه به خون جگرت پروردم
دل من بردى و خون در جگر انداخته اى
ناوک غمزه بيندازى و بگريزى تو
تا ندانم که تو بيدادگر انداخته اى
گفته بودى که: دلت را به وفا شاد کنم
چون نکردى به چه آوازه در انداخته اي؟
باد را بر سر کوى تو گذر دشوارست
زان همه دل که تو بر يک دگر انداخته اى
آن سوارى تو، که در غارت دل صد نوبت
رخت جان برده و بارم ز خر انداخته اى
اى بسا سوخته دل را! که به پروانه غم
آتش اندر زده چون شمع و سر انداخته اى
ز اوحدى دل سر زلف تو ببر دست و کنون
نيست در زلف تو پيدا، مگر انداخته اي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید