شماره ٧١٢: کيست دگر باره اين؟ بر لب بام آمده

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کيست دگر باره اين؟ بر لب بام آمده
روى چو صبحش در آن زلف چو شام آمده
بر همه ارباب عشق حاکم و والى شده
در همه اسباب حسن چست و تمام آمده
ياور ما نيست چرخ، همدم ما نيست بخت
ور نه چرا بگذرد صيد به دام آمده؟
گويي: از آشوب او هيچ توانيم ديد
ما به سلامت شده، او به سلام آمده؟
سينه ز خونريز او سخت حذر مى کند
زانکه جوانست و مست، در پى نام آمده
گر چه ز هجران او درد سرى کم نبود
کام دل خود نديد جان به کام آمده
مهره ششدر شدست، آه! که در دست خود
نقش موافق نداد نرد مدام آمده
با همه تندى و جوش در عجبم من که چون
سخت لگامى نکرد توسن رام آمده؟
بيد، که بالا گرفت منصب او در چمن
گو که: تماشا کند سرو به بام آمده
با همه تلخى که کرد، در صفت و شان او
از نفس اوحدى شهد کلام آمده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید