شماره ٧٠٦: چيست آن شهريار در پرده؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چيست آن شهريار در پرده؟
شور در شهر و يار در پرده
هر زمان بار مى دهد، ليکن
نيست امکان بار درپرده
پرده از روى برگرفت آن ماه
همچنان روى کار در پرده
همه گلها ازو شکفته و باز
گل او غنچه وار در پرده
پرده دارى بدوستان دادست
و آنگه آن پرده دار در پرده
چيست اين نقش گونه گون؟ ار نيست
نقشبندى سوار در پرده
از پس پرده جمله حيرانند
کس ندارد گذار در پرده
همه را رخ به خون ديده نگار
نيست کس با نگار در پرده
گر نخواهى که: گم شوى از خود
نروى زينهار! در پرده
راني، اين پرده را چو راست کنند
ناله زار زار در پرده
از برون گر هزار بيني، نيست
جز يکى زان هزار در پرده
هم تويى پرده بصيرت تو
خويشتن را مدار در پرده
پرده خويش را بسوز و ببين
دوست را آشکار در پرده
مرو، ار پرده در ميان بينى
پرده بين را چکار در پرده؟
تو که چون شير پرده پشمينى
چون بگيرى شکار در پرده؟
رفع اين پرده يک نفس کارست
مبر اين روزگار در پرده
اگر آن رخ جمال بنمايد
نهلد پود و تار در پرده
پرده زان ديده اي، که هست ترا
ديده اعتبار در پرده
نظر جهل چون تواند ديد
يار در غار و غار در پرده؟
هر که او اختيار خود بگذاشت
رفت بى اختيار در پرده
گر درين پرده ميروي، ايدل
اوحدى را ميار در پرده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید