شماره ٦٦٢: درين لشکر، که مى بيني، سوارى نيست غير از تو

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درين لشکر، که مى بيني، سوارى نيست غير از تو
کسى ديگر درين عالم به کارى نيست غير از تو
هر آن کس را که ميدانى شمارى برگرفت از خود
ولى زينها کسى خود در شمارى نيست غير از تو
درون پرده اي، ليکن چو از ما پرده برگيرد
غم عشق تو ما را، پرده دارى نيست غير از تو
اگر غيرى نظر بازى کند با صورت ديگر
مرا منظور در آفاق، باري، نيست غير از تو
به روز خستگى خواهند مردم يارى از ياران
من دلخسته را امروز يارى نيست غير از تو
چو غم دادى به غم خواران، نيابد کرد تقصيرى
که در غم، عاشقان را غم گسارى نيست غير از تو
سگ تست اوحدي، جانا، نگاهى کن به حال او
کزين نخجيرگاه او را شکارى نيست غير از تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید