شماره ٦٥٤: من از مادرى زادم که پارم پدر بود او

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من از مادرى زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پايى کزين پيش سر بود او
ز عالم همى جستم نشان دل آرايش
چو عالم شدم بر وى ز عالم به در بود او
از آن راه بين گشتم که هر جا رخ آوردم
دلم را دليل ره، مرا راهبر بود او
ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالى
کجا رفتى از خاطر؟ که نقش حجر بود او
قمروار حالم ار کمابيش بود چندى
شد امسال شمس آن مه، که عمرى قمر بود او
ز بس قطره باران که فيضش فراهم زد
چو دريا شد آن آبي، که وقتى شمر بود او
من آن نقد عرضي، کش درين فرش بنهفتم
نه از خاک شد تيره، نه ازنم، که زر بود او
نه عقلم بسى گفتي، مکن ياد او ديگر؟
که اندر طريق ما عجب بى خبر بود او!
مجوى اوحدى را تو ز من کندر آن ساعت
که من بار مى بستم، به جانبى دگر بود او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید