شماره ٦٤٧: شب مى بينم اندر خواب و مى گويم: وصالست اين

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شب مى بينم اندر خواب و مى گويم: وصالست اين
به بيدارى تو خود هرگز نمى پرسي: چه حالست اين؟
دهان يا نوش، قد يا سرو، تن يا سيم خامست آن؟
جبين يا زهره، رخ يا ماه، ابرو يا هلالست اين؟
به جرم آنکه مرغ دل هوادار تو شد روزى
شکستى بال او، آنگه نمى گويي: وبالست اين
ز هجران شب زلف تو بنشينم به روز غم
معاذالله! چه روز غم؟ خطا گفتم، محالست اين
مرا گويند: مجموعى ز عشق آن صنم يا نه؟
ز همچون من پريشانى چه جاى اين سؤالست اين؟
براى عشق تو گر من ببازم مال و جاه خود
مکن عيبى که: پيش من به از صد جاه و مالست اين
حرامست اوحدى را جز درين معنى سخن گفتن
که هر کو بشنود گويد: مگر سحر حلالست اين؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید