شماره ٦٤٠: نگارا، چرا شدى نهان از نهان من؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نگارا، چرا شدى نهان از نهان من؟
چه کردم که گشته اى جهان از جهان من
به کينم مخاى لب، چو آنم که پيش ازين
همى بر نداشتى دهان از دهان من
چو من پر شدم ز تو، ز من پر شد اين جهان
به نوعى که تنگ شد مکان از مکان من
چنان در تو گم شدم که: گر جويدم کسى
نيابد به عمرها نشان از نشان من
چو سرمايه دکان مرا در سر تو شد
چرا دور مى کنى دکان از دکان من؟
به گوشت همى رسد که: من مى کنم زيان
ولى در تو کى رسد زيان از زيان من؟
مرا در دل آتشيست نهفته ز هجر تو
که بر مى کند کنون زبان از زبان من
چو شد در دلم پديد خبرها، که مى شنيد
خبرها بسى بود عيان از عيان من
بسى فتنها که گشت پديد از جمال تو
بسى فيضها که شد روان از روان من
مرا در زمين مجوي، مرا از زمان مپرس
که غيرت برد همى زمان از زمان من
بخوانند سالها،درين وجد و حالها
سخن کاوحدى کند بيان از بيان من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید