شماره ٦٣٣: چون مرا غمناک بيند شاد گردد يار من

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون مرا غمناک بيند شاد گردد يار من
زان سبب شادى نميگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل يک يک به رخها بر نبشت
گوييا با اشک بيرون ميرود اسرار من
رخت ازين شهرم به صحرا برد مى بايد که شب
مردم اندر زحمتند از ناله بسيار من
گر نه آب چشم سيل انگيز من مانع شود
هر شبى شهرى بسوزد آه آتشبار من
همچو ياقوتست اشکم، تا خيال لعل او
آشنايى مى کند با ديده بيدار من
من ز تيمارش چنان گشتم که نتوان گفت و او
خود نميپرسد که: حالت چيست؟ اى بيمار من
ز اوحدى هجران او کوتاه کردى دست زود
گر به گوش او رسيدى نالهاى زار من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید