شماره ٥٧٧: چون ساعدت مساعد آنست رشته ايم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چون ساعدت مساعد آنست رشته ايم
در خون خود، که عاشق آن دست گشته ايم
در خاک کوى خود دل ما را بجوى نيک
کو را به آب ديده خونين سرشته ايم
گرمان بخوان وصل نخوانى شبي، بخوان
خط به خون که روز فراقت نبشته ايم
بى خار محنتى نگذارد زمين دل
تخم محبت تو، که در سينه کشته ايم
تا دفتر خيال تو در پيش چشم ماست
طومار فکر اين دگران در نوشته ايم
ما را مبصران به نزارى ز موى تو
فرقى نمى کنند، که باريک رشته ايم
بگذاشتيم قصه، تمناى ما ز تو
کمتر ز بوسه اى نبود، گر فرشته ايم
دل بسته ايم، در سر زلف تو گر چه خلق
پنداشتند کز سر آن در گذشته ايم
وقتى ز اوحدى اثرى بود پيش ما
اکنون ز اوحدى اثرى هم نهشته ايم
با ما رقيب سرد تو گر گرمييى کند
از دودمان چه غم؟ که به آتش سرشته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید