تا بر آن عارض زيبا نظر انداخته ايم
خانه عقل به يک بار برانداخته ايم
بر دل ما دگر آن يار کمان ابرو تير
گو: مينداز، که ما خود سپر انداخته ايم
هيچ شک نيست که: روزى اثرى خواهد کرد
تير آهى که به وقت سحر انداخته ايم
اى که قصد سر ما داري، اگر لايق تست
بپذيرش، که به پاى تو در انداخته ايم
به جفا از در خود دور مگردان ما را
تا بجوييم دلى را که در انداخته ايم
قدر خاک درت اينها چه شناسد؟ که آن
توتياييست که ما در بصر انداخته ايم
اوحدى راز خود از خلق نمى پوشاند
گو: ببينيد که: ما پرده در انداخته ايم