شماره ٥٥٦: بسيار بد کردى ولى نيکو سرانجامت کنم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بسيار بد کردى ولى نيکو سرانجامت کنم
گر زين شراب صرف من يک جرعه در جامت کنم
شب خيز کردى نام خود، تا صبح سازى شام خود
هر شام سازم صبح تو، تا دردى آشامت کنم
در خلوت ار رايى زني، تا پاى برجايى زنى
هم من ز نزديکان تو جاسوس بر بامت کنم
در آب من چون شير شو، تا آتشت کمتر شود
در قوس من چون تير شو، تا تير و بهرامت کنم
با آنکه کردم ياوري، کردى فراوان داورى
هر کرده را عذر آوري، اعزاز و اکرامت کنم
گر در خور سازم شوى پنهان بسازم کار تو
ور لايق رازم شوى پوشيده پيغامت کنم
گفتم: چه باشد راى تو؟ گفتي: سر و سوداى تو
سودا بسى پختى ولى با پختها خامت کنم
بار امانت مى کشى وز بار آن ايمن وشى
ترسم که نتوانى ادا روزى که الزامت کنم
برخويش بندى نام من، گردى به گرد دام من
تا خلق گويد: خاص شد، من شهره عامت کنم
روزى که گويي: از خطر، کلى رهايى يافتم
من زان رهايى يافتن چون مرغ در دامت کنم
از خويشتن بار دگر بايد به زاييدن ترا
چون زاده باشى عشق خود چون شير در کامت کنم
در راحت تن ديده اى اقبال و بخت خود، ولى
روزى شوى مقبل که من بى خواب و آرامت کنم
چون داغ من بر رخ زدى زين پس يقين مى دان که من
کندى کنى چوبت زنم، تندى کنى رامت کنم
تا کى در آب و گل شوي؟ وقتست اگر مقبل شوى
تا چون تو يکتا دل شوي، من اوحدى نامت کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید