شماره ٥٥٣: تو گلشن حسنى و ما چون خار و خاشاک، اى صنم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو گلشن حسنى و ما چون خار و خاشاک، اى صنم
از ما چرا رنجيده اي؟ حاشاک، حاشاک! اى صنم
آثار خشم و چشم تو کفرست و ايمان، اى پرى
گفتار تلخ و لعل تو زهرست و ترياک، اى صنم
از دردمندان چنين در دل کدورت داشتن
ما را شگفت آيد همى زان گوهر پاک، اى صنم
وقت گلست، اى ماهوش، در وقت گل خوش باش، خوش
از دوستان اندر مکش روى طربناک، اى صنم
زلفت به صيد انگيختن داميست ديگر، اى پسر
چشمت به تير انداختن ترکيست بى باک، اى صنم
کز سر به شمشيرم دهي، يا بند بر پايم نهى
هرگز نخواهم داشتن دستت ز فتراک، اى صنم
ديشب مبارکباد من کردى به عشق خويشتن
يارب! که باد اين جان و تن، آن باد را خاک، اى صنم
من شوق وحشى ناظرى يبکى بدمع سايرى
ماکان يصبوا خاطرى ما يحب لولاک، اى صنم
دوشم چو مى گفتى که: تو در غم نماني، اوحدى
از آسمان آمد ندا: آمين و اياک، اى صنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید