شماره ٥٣٢: من مستم و ز مستى در يار مى گريزم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من مستم و ز مستى در يار مى گريزم
زنار بسته محکم، زين نار ميگريزم
هر چند باده او مرد افگنست و قاتل
من جاى خويش ديدم، هشيار ميگريزم
بر خار مى نشينم، گل را ز دور بينم
تا دشمنم نگويد: کز خار مى گريزم
چون ماهى به شستم، در دامم و به دستم
با آنکه از کف او بسيار مى گريزم
با يار بود ميلم وقتى به غار بودن
اکنون که يار برگشت از غار مى گريزم
بار و خرى که با من ديدى بسان عيسى
زان خر بيوفتادم، زان بار مى گريزم
ماهى که دور بودى وز ما نفور بودى
چون يار اوحدى شد ز اغيار مى گريزم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید