شماره ٥٠١: نه پيش ازين من بيگانه آشناى تو بودم؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه پيش ازين من بيگانه آشناى تو بودم؟
چه جرم رفت؟ که مستوجب جفاى تو بودم
نهان شدى ز من، اى آفتاب چهره، همانا
چو ذره شيفته عمرى نه در هواى تو بودم؟
غريب شهر توام، بر غريب خود گذرى کن
چنان شناس که: خاک در سراى تو بودم
به شهر خويش چو بيگانگان مرا ز در خود
مدار دور، که ديرينه آشناى تو بودم
ز ديدنت همه را کار با نوا و مرانه
که سالهاست که من نيز بى نواى تو بودم
مرا لب تو به دشنام ياد کرد هميشه
جزاى آنکه شب و روز در دعاى تو بودم
من از کجا و غريبى و عاشقى و غم دل؟
غريب و عاشق و غم خوار از براى تو بودم
هر آنکه سيم سرشکم بديد زود بداند
که اين عطاى تو باشد، چو من گداى تو بودم
به قول اوحدى از دست داده ام دل، اگر نه
چه مرد چشم خوش و زلف دلرباى تو بودم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید