شماره ٤٨١: پيشتر از عاشقى عافيتى داشتم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پيشتر از عاشقى عافيتى داشتم
بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم
نقش بسى ديدم از دفتر خوبى ولى
بر ورق سينه جز نقش تو ننگاشتم
تا بتو پرداختم خلوت دل را تمام
سايه خود نيز را مشغله پنداشتم
چاه که مى ساختند بر ره من دلبران
پيش زنخدان تو جمله بينباشتم
شد ز جفاى تو دل پرخلل و خون، ولى
من ز جفا هر چه شد ناشده انگاشتم
تشنه لعل توام ديگر ازان مى دهد
زلف چو شام تو از خون جگر چاشتم
من بتو اميدوار، تا بر شادى خورم
خود همه اندوه بود، تخم که من کاشتم
گر چه برافراشتم سر به هنر در جهان
در قدمت مى نهم سر که برافراشتم
گوش دلم تا شنيد نام ترا کافرم
از سخن اوحدى گر خبرى داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید