شماره ٤٧٠: من چو همين حرف الف ديده ام

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من چو همين حرف الف ديده ام
حرف دگر زان نپسنديده ام
هر چه نه از پيش الف شد روان
همچو الف بر همه خنديده ام
هيچ ندارد الف عاشقان
هيچ ندارم، که نترسيده ام
چون ز الف شد همه حرفى پديد
من همه ديدم، چو الف ديده ام
چون بهم آمد الفي، راست شد
هر نقطى کز همگان چيده ام
پيش الف بسکه فتادم چو با
ها شدم، از بسکه بغلتيده ام
ها چو شود راست چه باشد؟ الف
گفته شد آن حرف که پوشيده ام
بوسه زدم پاى الف را ولى
دست خودم بود که بوسيده ام
من الف وصلم و جز نام وصل
هر چه بگفتند بنشنيده ام
پر بنوشتند ولى ياد من
هيچ نکردند و نرنجيده ام
زان خط و زان نقطه نشان کس نداد
جز الف، از هر که بپرسيده ام
پاى و سرم در حرکت گم که شد
هم به سکونيست که ورزيده ام
چون الف از عشق بگشتم به سر
وز سر اين عشق نگرديده ام
گر نه غلام الفم، همچو لام
در الف از بهر چه پيچيده ام؟
چون الف صدر نشين اوحديست
بى سخن او به چه ارزيده ام؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید