شماره ٤٦٣: مستم از باده مهر تو، مرا مست مهل

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مستم از باده مهر تو، مرا مست مهل
رفتم از دست، دمى دست من از دست مهل
دل ز شوق مى لعل توچو خون شد مپسند
پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل
باز مى بينم همدست رقيبان شده اى
گر از آن دست نه اى کارم ازين دست مهل
چون ندارى گل وصلم، به کفم خار جفا
گر غم هجر تو اندر جگرم خست، مهل
گر خدنگى زند آن غمزه جادو مگذار
ور خطايى کند آن نرگس سرمست مهل
دل به نزد تو فرستادم و گفتي: بس نيست
اوحدى را ز جفا همچو زمين پست مهل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید