شماره ٤٣٣: نيست عيب ار دوست مى دارم منش

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نيست عيب ار دوست مى دارم منش
با چنان رويى که دارد دشمنش؟
دشمن از دستم گريبان گو: بدر
من نخواهم داشت دست از دامنش
از درى کندر شود ماهى چنين
مهر گو: هرگز متاب از روزنش
کس نميخواهم که گردد گرد او
تا گذار باد بر پيراهنش
آه من گر خود بسوزد سنگ را
باد باشد با دل چون آهنش
عشق را با عقل اگر جمع آورند
سالها با هم نکوبد هاونش
آنکه جز گردنکشى با من نکرد
گر بميرم خون من در گردنش
گر نسوزد بر منش دل عيب نيست
مرده ما خود نيرزد شيونش
اوحدي، با يار گندم گون اگر
ميل داري، خوشه چين از خرمنش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید