شماره ٤٢٤: سخت زيبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سخت زيبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش
ماه را ماند که مى تابد همى نور از رخش
اين پريوش را اگر فردا به فردوس آورند
رخ چو بنمايد، خجل گردد بسى حور از رخش
گر به بستان آيد آن گل چهر با اين غنج و ناز
گل بماند در حجاب و غنچه مستور از رخش
آيت نصرة بسى خوانم، که از راه وصال
باز گردد لشکر اميد منصور از رخش
همچو من در هجر جانان دور باد از کام دل
آنکه مى دارد مرا بى موجبى دور از رخش
آنچه مقدور من بيچاره بود، از جان و دل
رفت بر باد و نشد يک بوسه مقدور از رخش
دست گيرد اوحدى را بى شک، ار دستان او
داستانى باز گويد پيش دستور از رخش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید