شماره ٤١٠: عنايتيست خدا را به حال ما امروز

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عنايتيست خدا را به حال ما امروز
که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز
شبى چو سال ببينم و گرنه نتوان گفت
حکايت شب هجر چو سال ما امروز
فراقنامه که دى دل به خون ديده نوشت
سپرده ايم به باد شمال ما امروز
کجا خلاص شوند از وبال ما فردا؟
جماعتى که شکستند بال ما امروز
از آن لب و رخ حاضر جواب شرط آنست
که بوسه بيش نباشد سؤال ما امروز
ز سيم اشک و زر چهره وجه آن بنهيم
گر التفات نمايد به حال ما امروز
خيال را بفرستد دگر به شب جايى
گرش وقوف دهند از خيال ما امروز
به زلف او دهم اين نيم جان که من دارم
و گرنه دل ننهد بر وصال ما امروز
به خواب شب مگر آن روى را توان ديدن
که پيش دوست نباشد مجال ما امروز
چو باد صبح کنون قابلى نمى يابد
که بشنود سخنى از مقال ما امروز
صبا، برابر رخسار آن غزال بهشت
اداکن اين غزل از حسب حال ما امروز
اگر کند طلب اوحدى ز لطف بگوى
که: بيش ازين نکنى احتمال ما امروز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید